نمیدونم چقدر با خودم رو راستم...
اما انقدی هست که لحظه ها رو به خودم زهر نکنم... که بتونم تا ته لمس یه حس برم و برگردم.
خوشبختی یعنی همون که نشسته باشم روی این مبل پوست ریزون و تا ته یه ماجرا رو از همین جا رفته باشم و بزرگ شده باشم. یعنی همین قدرت تخیل قوی که میتونه تو رو تبدیل به هرچی که میخوای بکنه.
سالیانِ سال آرزوی نویسنده شدن داشتم قبل از اینکه وبلاگی به وجود آمده باشه..... نشدم. ولی همه ی اونچه رو که میشد بنویسم زندگی کردم.
گاهی گه میشد زندگی.... گاهی نابودم میکرد.... و گاهی به اوجم میرسوند....
همه ی اونچه که بودم و شدم و زندگی کردم شد قسمتی از وجودم. هرچند تلخ. هرچند کثیف.... هرچند که خودم ابلوموفی بیش نبودم بر روی سوفای همیشگیم!
لحظه هایی به قدری واقعی که true life ام در کنارش گم شد. به فنا رفت... حتی برای روزها....
اما همیشه برگشتم... گاهی به آرومی و گاهی به سختی .... گاهی بر روی دو پا و گاهی سینه خیز!!!
خطرناک ترین حسی که تجربه کردم چیزی شبیه عشق بود. عشقی که قوی بود. پر از انرژی هیجان یافته! عشقهایی از تهِ تهِ عمق وجود آدمی... از اونایی که استدلال جلوش لنگ میندازه.
خطرناک... میتونست همه ی هستی رو توجیه کنه...
آها... هیشکی مثل خودم نمیتونه توجیه کنه... هیشششششششششکی!
اما انقدی هست که لحظه ها رو به خودم زهر نکنم... که بتونم تا ته لمس یه حس برم و برگردم.
خوشبختی یعنی همون که نشسته باشم روی این مبل پوست ریزون و تا ته یه ماجرا رو از همین جا رفته باشم و بزرگ شده باشم. یعنی همین قدرت تخیل قوی که میتونه تو رو تبدیل به هرچی که میخوای بکنه.
سالیانِ سال آرزوی نویسنده شدن داشتم قبل از اینکه وبلاگی به وجود آمده باشه..... نشدم. ولی همه ی اونچه رو که میشد بنویسم زندگی کردم.
گاهی گه میشد زندگی.... گاهی نابودم میکرد.... و گاهی به اوجم میرسوند....
همه ی اونچه که بودم و شدم و زندگی کردم شد قسمتی از وجودم. هرچند تلخ. هرچند کثیف.... هرچند که خودم ابلوموفی بیش نبودم بر روی سوفای همیشگیم!
لحظه هایی به قدری واقعی که true life ام در کنارش گم شد. به فنا رفت... حتی برای روزها....
اما همیشه برگشتم... گاهی به آرومی و گاهی به سختی .... گاهی بر روی دو پا و گاهی سینه خیز!!!
خطرناک ترین حسی که تجربه کردم چیزی شبیه عشق بود. عشقی که قوی بود. پر از انرژی هیجان یافته! عشقهایی از تهِ تهِ عمق وجود آدمی... از اونایی که استدلال جلوش لنگ میندازه.
خطرناک... میتونست همه ی هستی رو توجیه کنه...
آها... هیشکی مثل خودم نمیتونه توجیه کنه... هیشششششششششکی!
No comments:
Post a Comment