Friday, November 9, 2012

بدون شرح

به گمونم باید این وبلاگ رو ببندم...
چند روز ناپایدار تموم شد...
هیچ انگیزه ای ندارم دیگه....
بابت همه چی متاسفم....

پ.ن.
سرجام هستم... کسی رو توی گونی نکردم... ایمیل دارم ... چت میکنم... وجود دارم... فقط دیگه اینجا نمینویسم...

8 comments:

آیدا said...

عادت کردم به بودنت و خواندنت.
چند پست قبل گفته بودی تغیر آدرس نمی دهی. حالا نمیشه تغییر آدرس بدی و اون جا بنویسی؟

آنی said...

آیدا جان از محبتت ممنونم .. جوابت رو به صورت خصوصی توی وبلاگت میدم.

rampole said...

چند روزِ ناپایدار تمام شد؟!
حرفایِ عجیب میزنی...
به دلم داری چنگ میزنی!

rampole said...

بزا یه چی بگم :
وبلاگ من مثلِ یه فاحشۀ 65 ساله میمونه...
وبلاگ تو مثلِ یه دخترکِ معتقد به بکارت و همزمان عاشقِ 15 ساله...
حالا که چی؟
خودت بدون دیگه!

آنی said...

به قول خودت حالا که چی؟ این دخترک به این راحتی ها نمیتونه فاحشه بشه... اگه بهش تجاوز هم که بشه افسردگی میگیره... برای فاحشه شدن باید یه زمانی و یه مراحلی طی بشه... روحی و جسمی... و این اتفاق فکر نمیکنم هرگز برای چند روز ناپایدار بیفته... گرچه من اونو دخترک نمیبینم... بیشتر شبیه یه زن بالغه... با معذوریت های خاص خودش....
جدی فکر نمیکردم که هنوز میخونی منو..... آخه وقتی همه ی من رو میدونی چی رو میخونی؟

rampole said...

اینایی که نوشتی کوچکترین ربطی به اون چیزی که من تو ذهن داشتم نداشت؛ قرار هم نبود داشته باشه البته... هرچند میداشت من راضیتر می بودم...می بودم!
چیکار میخوای بکنی؟ ببندیش؟؟ که چی بشه؟ انگار که بری خودتو کچل کنی... خوبه حال میده ، آروم میکنه؛ ولی موهات دوباره در میاد... اگه در نیاد بدبختی که!
البته تو "که چی؟" گفتن هامو جدی نگیر... ژستِ فلسفیه... که چی؟ که آنی میخواد... جواب کاملتر ازین نداریم اصصن

رها said...

بانو میشه لطفاً ای میلت رو برام بنویسی . لازمش دارم شدیداً . مرسی

1bandeyekhoda said...

خيلي خري اصلا درشو تخته كن اصا ديگه هيچوقت ننويس اصلا به اين فكر نكن كه يه عده ميان ميخوننت خيلي خري