امروز جشن جوجه بزرگه بود....
به این فکر میکرد که دیگه شاید اینا رو نبینه...
بغض کرده بود و مامانش میفهمید...
داشتیم عکس میگرفتیم....
بدو بدو رفت سراغ یکی از معلمها که عکس بندازه...
همون جا زد زیر گریه....
(راستی مگه پسر گریه میکنه؟)
طرف برگشت سمت من برای کمک گرفتن...
اونوقت قیافه ی من رو که دید کلا جا زد... داشتم گریه میکردم!!!!
به قول باباش پسرت به خودت رفته....
اونوقت گریه ی این مدلی دخترم رو هیچوقت ندیدم...
دخترم هم به قدیمهای مامانش رفته....
من چه گهی بودم و هستم که شما دو تا به من برید آخه!!!!
قربون جفتتون میرم....
به این فکر میکرد که دیگه شاید اینا رو نبینه...
بغض کرده بود و مامانش میفهمید...
داشتیم عکس میگرفتیم....
بدو بدو رفت سراغ یکی از معلمها که عکس بندازه...
همون جا زد زیر گریه....
(راستی مگه پسر گریه میکنه؟)
طرف برگشت سمت من برای کمک گرفتن...
اونوقت قیافه ی من رو که دید کلا جا زد... داشتم گریه میکردم!!!!
به قول باباش پسرت به خودت رفته....
اونوقت گریه ی این مدلی دخترم رو هیچوقت ندیدم...
دخترم هم به قدیمهای مامانش رفته....
من چه گهی بودم و هستم که شما دو تا به من برید آخه!!!!
قربون جفتتون میرم....
2 comments:
مردها هم گریه می کنند !
بله دقیقا مردها هم گریه میکنند و این رو ملت نمیدونند...
Post a Comment