میگه میخوام بیام عراق.... اگه اومدم دور هم جمع بشیم همدیگه رو ببینیم... از دهنم در میره و میگم ما دیگه هیچوقت همدیگه رو نمیبینیم... طول میکشه تا خودم رو جمع کنم و بگم شوخی کردم به زودی همدیگه رو میبینیم....
وقتی استاد میگه چه عجله ای بود دفعه بعد که میومدی میاوردی.... ۳۰ ثانیه هنگ کردم که مگه بازم قراره ما همدیگه رو ببینیم؟ داشتم میگفتم مگه قراره بازهم ما همدیگه رو ببینیم؟ که به موقع جلوی خودم رو گرفتم و گفتم حالا تا اون موقع....
یعنی به نظر تو قراره من بمیرم؟
وقتی استاد میگه چه عجله ای بود دفعه بعد که میومدی میاوردی.... ۳۰ ثانیه هنگ کردم که مگه بازم قراره ما همدیگه رو ببینیم؟ داشتم میگفتم مگه قراره بازهم ما همدیگه رو ببینیم؟ که به موقع جلوی خودم رو گرفتم و گفتم حالا تا اون موقع....
یعنی به نظر تو قراره من بمیرم؟
2 comments:
عجب آدم پر رويي هستي تو:|
ايراني؟
همين چند روز پيش يه بنده خدايي بم گفت سمانه تو مرض داري دقيقا وقتي بت ميگن يه كارو نكن ميري اون كارو ميكني زبونتم درازي هم ميكني كه ديدي اون كارو كردم حالا در مورد اين حرف تو هم صدق ميكنه من ديگه اينجا نميام ميرم اونجا!
اين سيستم امنيتي وبلاگت هم دهن ما رو صاف كرده والا من ربات نيستم!:|
Post a Comment