Friday, June 1, 2012

آرومم..... مثل سکوت... مثل نبودن....
بعد وارد فاز عمیقی از بودن میشم... بودنی که تحملش نمیکنم.... صبح و ظهر و عصر و غروب رو میخوابم.... همینطور که دارم کار میکنم و حرف میزنم میرم دراز میکشم و میخوابم.
دوباره دارم حس میکنم... دارم از سکوت درمیام... از آرامش....
آرامشم رو دوست داشتم....
دارم دوباره یه حسی رو تجربه میکنم که یه زمانی اسمش رو گذاشته بودم عاشقی....
آروم نمیاد... یهو میاد... فوران میکنه...
و دوباره آهنگ ها شروع میشن...
دوباره همه چی شروع میشه....

No comments: