همه ی سلولهای بدنم در تمنا میسوزند....
نیت میکنم و میرم....
درست وسطش... درست همون موقع که فکر میکنم اگه وایسم تموم میشم... که تحملش رو ندارم...
همون جا وامیسم!
یه نگاه به خودم میکنم...
بعد به خودم میگم من میتونم نرم!
از همون جا برمیگردم..
نه تموم میشم و نه بیطاقت!
سلولهای بدنم یاد گرفتن من چیزی نیستم جز ذهنم!
نیت میکنم و میرم....
درست وسطش... درست همون موقع که فکر میکنم اگه وایسم تموم میشم... که تحملش رو ندارم...
همون جا وامیسم!
یه نگاه به خودم میکنم...
بعد به خودم میگم من میتونم نرم!
از همون جا برمیگردم..
نه تموم میشم و نه بیطاقت!
سلولهای بدنم یاد گرفتن من چیزی نیستم جز ذهنم!
No comments:
Post a Comment