Sunday, August 21, 2011

نمیدونم چند تا مسلمون مونده توی این شهر...
نمیدونم چند تاشون شیعه ن...
نمیدونم چند تا شیعه ی مسلمون امشب شب احیا دارن...
اگه تعدادشون زیاد باشه انرژیشون هم زیاد میشه...
و من میخوام سوار این انرژی بشم و برم پیش خدای خودم...
گرچه خدای منهم مثل خدای مسلمونا از رگ گردن بهم نزدیکتره... اما گاهی دلت میخواد سبک بشی بری پیشش... و دوست داری فرض کنی اون بالاست و تو این پایینی...
آخه آدم بالا و پایین رو راحت تر درک میکنه....
خدای من... میخوام بیام پیشت... میخوام بگم ببین ... مغرور نشدم... مغرور هم نمیشم....
باد کردم رفتم اون بالا...
میخوام بگم بذار اون بالا بمونم....
کنیزتم...