توی مترو نشسته بودم و تمرین زل نزدن میکردم...
کار سختیه... متوجه میشم وقتی زل نمیزنم تازه این اجازه رو به بقیه میدم که به من زل بزنن... تا وقتی من نگاهشون میکنم نمیتونن روی من تمرکز کنن...
خلاصه مشغول بودم که متوجه نگاهش شدم... حالا اون به من زل زده بود... فوری نگاهم رو پایین انداختم... نکنه اگه نگاهش کنم دیگه نگاهم نکنه؟
هیشکی به هیچ جاش نیست که این داره نیگام میکنه... خب حلاله آخه... اشکالی نداره...
قند توی دلم آب میشه... از نگاهش خوشم میاد... دلم میخواد... نه نمیگم دلم چی میخواد... ولی هیچ احساس گناهی ندارم...
کار سختیه... متوجه میشم وقتی زل نمیزنم تازه این اجازه رو به بقیه میدم که به من زل بزنن... تا وقتی من نگاهشون میکنم نمیتونن روی من تمرکز کنن...
خلاصه مشغول بودم که متوجه نگاهش شدم... حالا اون به من زل زده بود... فوری نگاهم رو پایین انداختم... نکنه اگه نگاهش کنم دیگه نگاهم نکنه؟
هیشکی به هیچ جاش نیست که این داره نیگام میکنه... خب حلاله آخه... اشکالی نداره...
قند توی دلم آب میشه... از نگاهش خوشم میاد... دلم میخواد... نه نمیگم دلم چی میخواد... ولی هیچ احساس گناهی ندارم...
No comments:
Post a Comment